دیشب دلم به عشق محبت پریدو رفت
از شوق آواز قفس تن رهید و رفت
گویی جهان یکسره با دل به جنگ بود
زین رو به یک نگاه بدن را درید و رفت
آسان نبود این پرش جاودانگی
جامی می ازپیاله مستان خرید و رفت
دیدش به آسمان همه جا مهر میبرند
بی مهری از زمانه بدید و برفت
نالانه سر بزد به همه کوچه های عشق
ناگه جنون عشق کمانش کشید و رفت
دنبال دل شدم تا که بچنگش بیاورم
وین رهگذار عقل هم از شهر جهید و رفت
دیدش که میرود....زپی اش دیده هم برفت
عقل و سر و دیده یه سویش دوید و رفت
ماندم میان این عجب زندگانی
ناگه حریر عشق لبانم گزید و رفت
چکامه ای سرشار از شور عشق و سرمستی است . امید که هماره سرخوش باشید
امیر
نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت
پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت
کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد
خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت
درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد
آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت
خرمن سوخته ی ما به چه کارش می خورد
که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت
رفت و از گریه ی توفانی ام اندیشه نکرد
چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت
بود ایا که ز دیوانه ی خود یاد کند
آن که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت
سایه آن چشم سیه با تو چه می گفت که دوش
عقل فریاد برآورد و به صحرا زد و رفت
استاد هوشنگ ابتهاج
29526 بازدید
53 بازدید امروز
114 بازدید دیروز
971 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian