×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

ghesye-tanhaei.gohardasht.com

parasto

فصل5

 

سلام مدتي برايم مشكلاتي پيش اومد كه نتونستم بيام ازخوانندگان عزيزم عذرخواهي ميكنم.

من دركلاس سوم بودم كه روزي كمي حالم بدشدخواستم محبت معلمم رابه خودم جلب كنم اوردنم بيرون كلاس معلمم پرسيد ديشب شام چي خوردي يادم اومدكه ابگوشت خورده بودم ولي نميدونم چراخجالت ميكشيدم بگم كه ابگوشت خوردم به خاطرهمين به ارامي گفتم كه آبگوشت خوردم خانم معلم پرسيد چرا يواش ميگي مگه غذاي بدي هست كه خجالت ميكشي بهترين غذاست كه من خيلي هم دوست دارم كه من باشنيدن اين حرف بيشترخجالت كشيدم.اويك پسرفكركنم 1 يا2 ساله داشت كه خيلي بانمك بودوبراي اينكه من حالم بهتربشه به من گفت سركلاس حواست ........اسم اون پسريادم رفت به هرحال تااخركلاس من باپسرش بازي كردم واون روز روز خوبي برايم بود.خاطرات زيادن ولي من نمخوام خوانندهارو خسته كنم

سه شنبه 25 دی 1391 - 5:58:10 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

ارسال پيام

چهارشنبه 26 دی 1391   10:55:40 AM

Likes 1

سلام بر دوست عزيز

در رابطه با ( ميتواني بخند ) بايد بگم

پس بخند تا دنيا بهت بخنده . خنده تنها انتقاميه كه ميشه از دنيا گرفت

به شرطي كه شرايط مهيا بشه و آدم بتونه بخنده و اون در شرايطي جفت و جور ميشه كه شخص بتونه از چيزايي كه داره نهايت استفاده رو ببره و چشمش دنبال مال دنيا و داشته هاي ديگران نباشه . هر چيزي كه خودش داره با همون بايد خوش باشه ، نه با چيزايي كه نداره و دنبالشون ميگرده .

در باره ي فصل چهار هم بايد بگم چرا فكر ميكني كه تعريف خاطرات خاننده هاتو خسته ميكنه . پس ادامه بده كه مشتاقم .

شاد و سلامت باشي

از داشته هات استفاده ببر و به نداشته هات فكر نكن .

نميشه به گذشته بازگشت و دوباره شروع كرد

اما ميشه از الان شروع كرد و آينده اي خوش داشت .